معصومه توحیدی
از صبح جمعهی سیاه که خبر تلخ رسید انگار که خوزستان آن حامی دلسوزش را ، آن همیشه نگرانش را از دست داده باشد، اولین روزهای فروردین ۹۸ میان بحران سیل، همراه با رفیقش ابومهدی خودش را رسانده بود آنجا. حالا مردم بیصبر و بیقرار آمدن دوبارهاش بودند.
یکشنبه صبح آفتاب نزده خیابان مملو از جمعیت بود. بچه ها را از سوز سرمای صبح اغلب لای پتو پیچانده بودند، عدهای ساندویچهای نانپنیر و نانخرما تقسیم میکردند. مردم نیازی به روضه نداشتند. میان اشکهایشان رجز میخواندند. عربها یزلهی خونخواهی میکردند و پرچمهای عشیرههای متعدد به نشان انتقام میچرخید. پشت نام حاجقاسم نام عشیرهشان را میگفتند. این در قوانین عشیره معنای خاصی دارد برای انتقام. یعنی همین یک عشیره کافیست. زنهای عرب هوسه میخواندند و لطم میزدند. بختیاریها با دهل و سورنا نوای جوانِ رشید از دست داده مینواختند. صدای سنج و دمام شبیه مارش نظامی شده است، جمعیت چنان فشرده بر فراز کارون رسید که حرکت سخت و تقریبا متوقف شد. وسط زمستان و دما حدود ۱۴ درجه، آنسوی پل آتشنشانی روی مردم آب میپاشید. حرارت و التهاب و خشم با هم مخلوط شده بود. خونها به جوش آمده، آدمهایی را میبینی که تا کنون در همهی این سالها در هیچ مراسم راهپیمایی شبیهشان را ندیدهای، اول مراسم کمی غریبی میکنند اما کم کم میبینند همهمان همخونهای همدردیم، همهمان با همهی دنیای مقاومت یک هدف مشترک داریم. همهمان مثل کوه کنار همیم. همکلام میشدیم، اغلب هیچ تصوری از یک مراسم اینچنین نداشتند.
برای این تشییع از همهی شهرهای استان از شب قبل آمده.بودند از استانهای مجاور مهمان داشتیم، دربهای مصلی تا صبح برای پذیرایی از مهمانان باز بود، اغلب خانهها مهمان داشتند. و اهواز از حاج قاسم استقبال کرد و به سوی منتظرانش در مشهد بدرقهاش کرد. مراسم که تمام شد و پیکرهای مطهر را به سمت فرودگاه بردند مردم تا ساعتها هنوز در خیابان بودند، سرگردانی صاحبان عزا را دیده اید؟ همانطور هرکس گوشهای نشسته بود، همه از هم میپرسند بعدش چه میشود؟ از همهی احتمالات حرف میزنند و گویی خون تازهای در رگهایشان دمیده بود. مردم میگویند همهمان با قبل از جمعهمان فرق میکنیم، بیدارمان کرد، هنوز زبانم نمیچرخد نام شهید را اول اسمش بگذارم. قاسم هنوز هم زندهاست.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب