آسیه طاهری
در میان مردم دنیا اختلاف نظرهای فراوانی در مورد بسیاری از مسائل سیاسی و اقتصادی و غیره وجود دارد؛ که همین اختلاف نظرها منشاء حرکتهای عظیمی در جهان بوده است. ایران نیز از این امر مستثنی نیست و تاریخ انقلاب ما تا به امروز کم ندیده است.
از لحظه شهادت سردار قاسم سلیمانی تا سیلی محکمی که روز 18 دی، سپاه پاسداران به صورت آمریکا زد با واکنشهای گوناگونی مواجه هستیم. واقعیت این است که در مورد این قضیه واکنش آدمها یا قابل پیش بینی بوده یا گاهاً پیچیده و غیر قابل پیش بینی!
با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری که فرمودند: «شهادت سردار سلیمانی قیامتی بپا کرد؛ شهادت این شهید، زنده بودن انقلاب را به رخ دنیا کشاند» باید بگوییم این اتفاق موجب بیداری افکار عمومی شد و خطکشی و شاخصی شد برای جدا سازی انقلابی از ضد انقلاب.
این چند روزه با پیگیری اخبار گوناگون و مرور صفحات اجتماعی میتوانیم خوانشی نسبت به نوع تفکر و نگرش افراد مختلف داشته باشیم. واکنشهایی که نسبت به شهادت حاج قاسم سلیمانی به وجود آمد را با توجه به افراد و گرایشهای سیاسی میتوان در دو دسته کلی رویشها و ریزشها تقسیم کرد؛
رویشها بعد از شهادت سردار سلیمانی
اتحاد و وحدت مردم بعد از شهادت سردار سلیمانی؛ بخشی از مردم با توجه به وضعیت اقتصادی و ماجرای بنزین و … نسبت به عملکرد دولتمردان معترض هستند اما با این حال احساس انزجار و نفرت خود را نسبت به آمریکا با حضور خود در تشییع شهید اعلام کردند و همه یک صدا بانگ مرگ بر آمریکا را سر دادند و شاید بتوان با جرأت گفت اکثریت قریب به اتفاق مردم در ابراز ارادت به سردار سلیمانی حسی مشترک دارند.
اغلب شخصیتهای سیاسی از جریانها و احزاب مختلف در پی این حادثهی تروریستی پیامها و بیانیههایی جداگانهای صادر کردند. گروهی از فعالان سیاسی استان کرمانشاه در مورد شهادت سردار سلیمانی میگویند: شهید سلیمانی در زمان حیاتش عامل وحدت بین گروههای سیاسی کشور بود و بعد از شهادتش نیز انسجام و اتحاد اقشار مختلف کشور را بیشتر کرد. این روزها اصولگرا و اصلاح طلب یا قائم مقام حزب اتحاد ملت بودن و یا عضو فلان حزب بودن خیلی مهم نیست، مهم یک صدا شدن و اتحاد آنها در شعار مرگ بر آمریکا و اتفاق نظر بر سر یک کلمه میباشد و آن هم انتقام سخت است.
یکی از برکات خون شهید سلیمانی اتحاد و همگرایی گروههای مذهبی است. انسجام و هماهنگی درونی که باید آن را ناشی از شخصیت و روح بزرگ شهید دانست؛ که با مرور صفحات اجتماعی و گزارشهای لحظه به لحظه از حضور پر افتخار مردم در تشییع شهید و یا برگزاری کمپینها و پویشهای خود جوش، میتوان نمونههای کوچک از فعالیتهای منسجم این گروهها را مشاهده کرد.
برخی گروههای فرهنگی مذهبی که تا پیش از این به صورت جزیرهای به فعالیت مشغول بودند، پس از شهادت سردار به سمت همگرایی فعالیتها پیش رفتهاند و گروههای نوپا با عناوین جدیدی نیز در پیامرسانها در حال شکلگیری است که باید پس از فروکش کردن احساسات مردم، سرنوشت ادامه فعالیت آنها را به نظاره نشست!
برخی از ورزشکاران و جامعهی هنری مانند طراحان، نویسندگان و بسیاری از دیگر هنرمندان به صورت جداگانه یا با یک بیانیه شهادت این سردار عزیز را تسلیت گفتند. اگر چه برخی بیانیهها را خنثی خواندند مانند بیانیهی خانهی سینما که تعبیر به نه سیخ بسوزه و نه کباب شد!!! . شاید خیلیها منتظر پیامی از سوی بازیگرانی همچون پرویز پرستویی بودند که به هر بهانهای پستی را جهت تخریب و یا نقد دولت و نظام در صفحات اجتماعی خود منتشر میکردند اما یا به یک استوری و یا امضای همان بیانیهی جمعی اکتفا کردند.
با این حال واکنش برخی از چهرههای سینمایی و برخی از سلبریتیها درباره شهادت سردار سلیمانی و قهرمان ملی کشور برای بسیاری از مردم و به ویژه جوانان طرفدار آنها خوشایند بود. اما همین پیامها از طرف برخی دیگر مورد طعنه قرار گرفت مانند پست لیلا اوتادی.
با شهادت سردار سلیمانی بعضی رسانههای معاند که در خطی متضاد با مردم به شادی و هلهله پرداختند و نتوانستند ضدیت خودشان را با ایران و ایرانی پنهان کنند، از سوی طرفدارنشان که عاشق ایران هستند و نسبت به قهرمان ملی کشور خود غیرت دارند طرد شدند. توئیت مسیح علینژاد که چند ایموجی رقص و گل گذاشته بود، نقاب از چهرهاش برداشت تا مردم ایران، او و نیات پلیدش را بهتر بشناسند. بعد از آن توییت بسیاری از طرفداران خود را از دست داد و با واکنش برخیاز افراد سیاسی و چهرهای معروف مواجه شد که میتوان به عنوان مثال به آسیه باکری، دختر شهید حمید باکری که به عنوان یک فعال سیاسی طرفدار اصلاح طلبان، بارها نسبت به عملکرد مدیران کشور انتقاد داشت اشاره کرد که این بار در مقابل خوش رقصی ملیجک ضد انقلاب ساکت نماند.
ریزشها بعد از شهادت سردار سلیمانی
عدهای همیشه در حال مخالفت با نظام و به تعبیر بهتر و دقیقتر در حال سنگ اندازی و مقابله با حرکتها و اهداف بزرگ انقلاب بوده و هستند؛ این افراد همان کسانیاند که بعد از شهادت سردار سلیمانی چهرهی نفاق آنها و اندیشهی نادرست آنها برای مردم رو شد. اینان کسانی بودند که بعد از شهادت سردار رسیدگی به امور دیگر را مهمتر و با اهمیتتر نسبت به پرداختن به شخصیت شهید و برگزاری مراسمهای مربوط به تشییع و بزرگداشت شهید میدانند و لزومی در گرفتن انتقام از آمریکا نمیبینند. تاجزاده و برخی دیگر که متعلق به جریان اصلاحاتاند، در یک بیانیهای مشترک که نشان از کوتهفکری و حکایت از بازی آنها در زمین دشمن دارد، از سران نظام خواستند که به جای درگیری با آمریکا، آبادانی و رفاه ایران را در اولویت قرار دهند و به فکر کینهجویی و انتقام نباشند و با مذاکره و صلح قضیه را فیصله بدهند.
عدهای هم با وجود بدعهدی آمریکا و آغشته بودن دستانش به خون سردار سپاه قدس، هنوز چشم امیدشان به آمریکا و برجام است. نه تنها به انقلاب ایمان راستین ندارند که رگ و ریشه وطندوستی نیز در وجود آنها خشکانده شده.
کم نبودند افرادی که داغ شهادت سردار بر دلشان سنگینی میکرد؛ اما میانه خوبی هم با نظام جمهوری اسلامی نداشتند. سردار شهید را فارغ از جریانات سیاسی داخلی، سرباز وطن میدانستند که در راه حفظ امنیت ما و خانوادههایمان فدا شده. خون سردار، برکت گام دوم انقلاب اسلامی و مرز تشخیص انقلابیگری و وطندوستی از خیانت به دین و وطن شد.
ریزشها و رویشها توام با هم اتفاق میافتد. اگر شهادت سردار سلیمانی موجب ورود عده زیادی به دایره انقلاب و حمایت از نظام شد، حادثه ناگوار سقوط هواپیمای مسافربری عیار اظهارات هیجانی برخی را روشن ساخت و با این پالایشهاست که انقلاب اسلامی میتواند با یارانی خالص و مخلَص به سرمنزل مقصود برسد.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب